از تنآسایی تا دورکمر اروپایی
مردی با شکمی بهبزرگی زننهماهحامله، لپهایی آویزان و نفسهایی که از فرط چربیهای اطراف قلب بهزور میآیند و میروند، روی تختی ولو شده و با انگشتان بادکنکیش که با انگشترهایی بهقاعده یک هندوانه تزئین شدهاند، انگور سرخی دست گرفته و ازسرتفنن میخورد.
این تصویر غالب «اشرافیت» در سریالهای تاریخی ماست. اوجش را میتوانیم در عبداللهبنزیبر ببینیم، تیپی که امروز با عنوان «چاقی مرضی» ازش یاد میکنند. من را یاد نظریه «طبقه تنآسا»ی تورستین وبلن میاندازد این پسرزبیر ـلعنةاللهعلیه!ـ. وبلن میگوید در عصر اشرافسالاری، یا آنچه او بربریت مینامد، سبکهای اتلافآمیز نمایش و چشموهمچشمی درمیان اشراف به اشکال نمادین متبلور میشدند. اشراف فعالیت فیزیکی نداشتند چون کار کردن را مخصوص طبقات پائین و دونشأن خود میدانستند. تنآسایی از ویژگیهای اصلی اشرافیت بود که همراه میشد با بکارگیری نمادهای مصرف چشمگیر. «نجیبزادگان همراه با نجیبزادگی تنآسایی الزامی را هم به ارث میبرند»
این تصویر البته بعد از ظهور پروتستانتیزم و طرح ایدههای لوتر دگرگون شد. دیگر نهتنها تنآسایی نماد مناسبی برای فریادزدن اشرافیت نیست بلکه بهشدت مورد مذمت قرار میگیرد. اخلاق پروتستانی، آنطور که وبر میگوید، کنش اقتصادی را بیش از پیش عقلانی کرد و ارزشهایی مثل کارزیاد و منظم، سرمایهگذاری دوباره سودحاصله و عدم مصرف آن، ریاضت و صرفهجویی را رواج داد که مقدمهای شد برای ظهور سرمایهداری درغرب.
این گذشت. آمد و آمد تا رسید به زمانه ما. حالا fitبودن از ارزشهاست. افرادی با مختصات عبداللهبنزبیر باید سریعاً به پزشک مراجعه کنند مگر بهمدد لیپوساکشن یا بالون معده بشود کاری برایشان کرد. این روزها چاقی یعنی نداشتن تغذیه صحیح (فستفود- آشغالخوری)، دراختیارنداشتن پزشک و مشاوره تغذیه و عدم دسترسی به سالنهای لاغری. در مقابل برای داشتن اندامی مناسب در ابتدا باید فراغتی از کار داشت و پولی برای خرج کردن در سالنهای نهچندان ارزان لاغری. اندام متناسب و رویفرم (پائین درباره این فرم حرف میزنم) و در کنارش رنج نبردن از فقر آهن نیازمند چکآپهای مداوم و مصرف غذا و داروهای موردنیاز است و خب تأمین همه اینها هم حداقل درصدی از رفاه را میطلبد.
حالا مسئله «بدن» از این هم مهمتر شده و میشود. ابعاد جدیدتری پیدا میکند و با فاکتورهای متعدد و بهظاهر بیربط پیوند میخورد. در این میان بدن زنان بیشتر در معرض توجه است چون ارزشهای زیباییشناختی بیشتر در ارزیابی آن بهکار میرود و اساساً بدن زنان بیشتر مورد ارزیابی واقع میشود، چه از سوی خود زن و چه از سوی جامعه.
همین حالا اگر برای کاهش وزن به یکی از متخصصین تغذیه مستقر در سالنهای لاغری مراجعه کنید برای محاسبه وزن ایدهآل در ابتدا سوالی از شما میکنند: بر اساس معیار آسیایی میخواهی وزن کم کنی یا اروپایی؟!! هرکدام فرمول خاص خود و مختصات خاص خود را دارد و البته راحت میتوان حدس زد که برای اروپایی بودن باید زحمت بیشتری کشید! و تو میمانی که این خطکش جهانیشدن چطور آمده و خودش را به حتی بدنهای ما تحمیل کرده. با این روند سریع شیوع ارزشهای استاندارد دور نیست زمانیکه دورکمر تمام مردم دنیا یک عدد واحد شود. و آنان که تن به این ارزشها نمیدهند حالا یا براساس نداشتن همت فردی یا دراولویت نبودن این ارزش یا نداشتن امکانات(!) عملاً بهطور غیررسمی طرد میشوند و یا حداقل در سلسله مراتب ارزشگزاری چیزی کم خواهند داشت.
***
پینوشت. من ورزشکار نیستم اما ورزشکاران را دوست دارم.